25.01
1396
25.01.1396

اشتراک در

جمهوری‌ها در نتیجه تجمل، و پادشاهی در اثر فقر سقوط می‌کنند.

سقراط در یک نقطه مهم خودش را از سوفسطایی ها متمایز می کرد. او خودش را «سوفسطایی» یعنی «فرد خردمند و دانا» نمی دانست. برای همین برخلاف سوفسطایی ها برای آموزش هایش چیزی نمی گرفت. سقراط خودش را فیلسوف می نامید. فیلسوف به معنای واقعی آن. «فیلسوف» به کسی گفته می شود که «دوستدار دانایی» باشد.

آبراهام مزلو دو گونه عشق را توصیف می کندکه با این دو نوع انگیزه همساز و هماهنگ است: «کاستی» و «رشد». «عشق کاستی مدار» عشقی «خودخواهانه» یا «عشق - نیاز» است، در حالی که «عشق هستی مدار» (عشقی که بر پایه هستی و موجودیت دیگری بنا می شود)، «عشق عاری از نیاز» یا «عشق عاری از خودخواهی» است. «عشق هستی مدار» تملک گرا نیست و بیش از آنکه ناشی از نیاز باشد، حاصل تحسین و ستایش است، تجربه ای غنی تر، والاتر و ارزشمندتر از «عشق کاستی مدار» است. «عشق کاستی مدار» را می توان ارضا کرد، در حالیکه مفهوم ارضا برای «عشق هستی مدار» هیچ کاربردی ندارد. «عشق هستی مدار» کمترین میزان اضطراب-کینه را در خود جای می دهد. عاشقان هستی مدار، مستقل ترند، خودمختاری بیشتری دارند، کمتر حسود یا تهدید کننده اند، کمتر نیازمندند، ابراز علاقه در آنان کمتر است، ولی همزمان بیشتر مشتاقند به طرف مقابل خود در جهت خود شکوفایی یاری رسانن.

از پیروزی های آن دیگری بیشتر احساس غرور می کنند، نوع دوست، گشاده دست و پرورنده اند. عشق هستی مدار در معنایی عمیق جفت را می آفریند، امکان خود باروری را فراهم می کند، احساس سزاوار عشق بودن را پدید می آورد و این هردو، رشد مداوم و پیوسته را تسریع می کند. سارا مهدوی
سئو و طراحی وبسایت

آبراهام مزلو دو گونه عشق را توصیف می کندکه با این دو نوع انگیزه همساز و هماهنگ است: «کاستی» و «رشد». «عشق کاستی مدار» عشقی «خودخواهانه» یا «عشق - نیاز» است، در حالی که «عشق هستی مدار» (عشقی که بر پایه هستی و موجودیت دیگری بنا می شود)، «عشق عاری از نیاز» یا «عشق عاری از خودخواهی» است. «عشق هستی مدار» تملک گرا نیست و بیش از آنکه ناشی از نیاز باشد، حاصل تحسین و ستایش است، تجربه ای غنی تر، والاتر و ارزشمندتر از «عشق کاستی مدار» است.

  • قانع به یک استخوان، چو کرکس بودن
  • به ز آن که طفیلِ خوانِ ناکس بودن
  • با نانِ جوینِ خویش حقا که به است
  • کالوده به پالوده هر خس بودن

یک لحظه وضعیت کودکی را در نظر بگیرید که کاری برای پدر و مادرش انجام داده است، او با این اقدام انتظار پاداش دارد. می‌دانیم پاداش واقعی هدیه‌ی مادی نیست، بلکه قدردانی والدین از کودک است. در بزرگسالی از آنجا که دیگر والدین حضور ندارند که با خیرخواهی خود پاداش ما را بدهند و دیگران هم بی اعتنا هستند، خود را با مواد مخدر و اشیا و انواع مسکن‌ها دلداری می‌دهیم. فراموش می‌کنیم که جوهر یک پاداش، اساسا در توجهی است که دریافت می‌شود.

جستجوی افراطی رابطه‌ی جنسی، خوراک یا مشروب نشانگر شخصیتی است که تشنه‌ی قدردانی است و پرده از خلائی درونی برمی‌دارد که مشکل می‌توان با آن مواجه شد. در واقع آن قدر به این پاداش های ناچیز وابسته می‌شویم که در نهایت با علاقه به دفاع از آنها می‌پردازیم، تا حدی که شک می‌کنیم چیزهای دیگری هم هست که موجب رضایت بیشتر و پایدارتر می‌شود. جبران، موجب اعتیاد به چیزهایی می‌شود که دیگر نمی‌توانیم از آن ها بگذریم، چرا که می‌ترسیم که اگر آن ها را ترک کنیم، دیگر هیچ چیز نداشته باشیم.

ساموئل ویلیام

دوست ندارم درمانگر عشاق باشم، شاید دلیلش حسادت است. آخر من هم تشنه ی افسون عشقم. شاید هم دلیلش این است که عشق و روان درمانی از اساس با یکدیگر نمی خوانند. درمانگر خوب با تاریکی می جنگد و در جست و جوی روشنایی است، در حالی که عشق، به رمز و راز زنده است و به محض تفتیش فرو می ریزد؛ و من از جلاد عشق بودن بیزارم.

3 دیدگاه

  • تاریخ: 25.01.1396
    پاسخ

    اگر خردمندی، با این محدودیت به من پیشنهاد می‌شد که باید آن را سربسته نزد خودم نگه می‌داشتم و با دیگران در میان نمی‌گذاشتم، این هدیه را نمی‌پذیرفتم.

    • تاریخ: 25.01.1396
      پاسخ

      اگر خردمندی، با این محدودیت به من پیشنهاد می‌شد که باید آن را سربسته نزد خودم نگه می‌داشتم و با دیگران در میان نمی‌گذاشتم، این هدیه را نمی‌پذیرفتم.

  • تاریخ: 25.01.1396
    پاسخ

    اگر خردمندی، با این محدودیت به من پیشنهاد می‌شد که باید آن را سربسته نزد خودم نگه می‌داشتم و با دیگران در میان نمی‌گذاشتم، این هدیه را نمی‌پذیرفتم.

3 دیدگاه